Monday, April 1, 2013

سلام


سلام 
تصمیم گرفتم وبلاگ باز کنم و یه چیزایی‌ توش بنویسم. این که چرا تصمیم گرفتم اینجا بنویسم و نه مثلا تو فیس‌بوک، دلیلش اینه که ترجیح میدم ناشناس باشم. یه آدم غریبه که واسه یه سری غریبهٔ دیگه حرف می‌زنه. اینجوری به کسی‌ بر نمی‌خوره، نباید بترسی که فلانی‌ ناراحت بشه یا بهمانی یه جور دیگه در موردت فکر کنه. آخه من کلا آدم ترسویی ام. اینجا دیگه تمام دوست و رفیقای دور و نزدیک، مجازی و غیر مجازی کلی‌ کامنت نمی‌‌زارن یا وقتی‌ دیدنت تیکه بارت نمیکنن. به هر حال، احساس کردم نیاز دارم بنویسم، و وقتی‌ می‌نویسی، خوب دوست داری یه عده هم بیان و بخوننش. امیدوارم یه سری پیدا بشن و بخوان براش وقت بذارن 
و اما در مورد خودم، مرد هستم، یا حداقل دارای آلت تناسلی‌ مردانه. البته این نگاه به مرد و تعریف مردانگی مال اون زمانها بود که ادبیات مرد سالار خیلی‌ با خودش حال میکرد، الانه دیگه اینجوریا نیست. فمینیست بودن کلی‌ کلاس داره و نشانه روشنفکریه. اینجایی‌ هم که من زندگی‌ می‌کنم همجنسگراها رو کلی‌ تحویل میگیرن. بگذریم که در فرهنگ ۲۵۰۰سالمون هنوز بهشون میگن ... .ا
الان ۴ سالی‌ می‌شه ساکن کانادا هستم، دانشجوی دکترا بودم ولی بعد گند زدم و مجبور شدم با یه فوق لیسانس دیگه از دانشگاه در بیام که اتفاقا خیلی‌ هم بد نشد. البته اینو الان میگم، اگه اون موقع میدیدینم کلی‌ دپرس بودم. نه اینکه حالا واسه جلوگیری از کون سوزی اینو بگما، من کلا هیچوقت خیلی‌ کشته مردهٔ درس خوندن نبودم. اینم که اومدم کانادا که دکترا بخونم یکیش واسه این بود که نمیخواستم از بقیه کم بیارم (که البته در نهایت کم آوردم) و یکیش واسه این بود که از این کار می‌ترسیدم، گفتم بیا و این کارو بکن ببین چی‌ می‌شه. نمی‌خواستم تا آخر عمر افسوس بخورم که اگه میکردم اِل‌ میشد و بِل میشد. و البته دلیل دیگرش مموتی عزیز بود
الانم دارم تو تورنتو کار می‌کنم و راضیم از کارم. کلا من آدم ریسرچ و به قول اینا "گیک"ی نبودم
خلاصه تصمیم دارم اینجا تا می‌شه خودمو سانسور نکنم. البته همون طور که گفتم آدم ترسویی هستم و در تمامی‌ موارد و داستانهای آتی تمامی اسامی غیرواقعی خواهند بود
فعلا 

No comments:

Post a Comment